و خدا هست…
کمی دور تر از کابل ولایتی است که پروان نام دارد و ما امروز کمی دور شدیم از تهران و رسیدیم به مدرسه ای که پروان نام داشت.
پروان کوچک بود اما فضایش مملوء از پروانه هایی که شوق پرواز داشتند،
لبخندهای بچه ها را که دیدیم دلمان خواست روزی هم کمی انسوتر از این مرزها با همین روپوش های سفید و قلب های پر مهر در پروان باشیم و کاری از ما بربیاید حتی در حد ایجاد یک منحنی کوچک که ما ان را تبسم می نامیم بر چهره هایی که اندوهناکند از بیم و ملال جنگ…
کاش زندگی بر ما سخت نمی گرفت بی شک هر پیله پروانه ی زیبایی می شد.
۱۶دی ماه ۹۷